الهی

این درس تحمـیدیـه هست و درون ستایش خدا آمده است.

به نام خداوند جان و خرد                                  کزین برتر اندیشـه بر نگذرد

به نام خداوندی کـه جان‌ها (موجودات) و عقل را آفرید کـه اندیشـه‌ای بالاتر از اندیشـه خدا نیست.

 خداوند نام و خداوند جای                             خداوند روزی ده رهنمای

خداوندی کـه دارای نام‌های نیکو هست و درون همـه جا وجود دارد. انشا یازدهم گسترش محتوا زمان ومکان خداوندی کـه روزی موجودات را مـی‌دهد و آن‌ها را هدایت مـی‌کند.

خداوند: انشا یازدهم گسترش محتوا زمان ومکان که تا قرن هفتم بـه معنای صاحب بوده است  و خدا را با کلماتی مانند یزدان و ایزد و ... انشا یازدهم گسترش محتوا زمان ومکان استفاده مـی‌کنند اما سعدی از قرن هفت بـه بعد بـه جای خدا هم بکار مـی‌برد.

نام: چیزهایی کـه قابل دیدن بـه صورت معمول نیستند.

جای: چیزهای قابل دیدن

  این دو بیت شعر  از کتاب شاهنامـه فردوسی است. او درون قرن چهارم درون روستای باژ از توابع شـهر توس خراسان بـه دنیـا آمد. به منظور سرودن شاهنامـه بـه نظم (شعر) سی سال رنج کشید. درون حالی کـه نزدیک بـه هشتاد سال داشت درون سال 41هجری قمری درگذشت. اینک آرامگاه او درون شـهر توس نزدیک خراسان مـی‌باشد.

متن منتخب از کشف الاسرار مـیبدی است. لازم بـه ذکر هست در کتب قدیمـی و فعلی بیش از 50 کتاب کشف الاسرار داریم.

شعر شاهنامـه برگرفته و تلمـیح بـه آیـات و احادیث دارد مانند: والله یرزق من یشاء... اسماء الحسنی

 متن سوم از «الأبنیـه عن حقائق الادويه» مـی‌باشد.

چرخ و زمان بـه معنی زمـین و آسمان است.

 

درس اول- زیبا زیستن

پیـام پیـامبر، انشا یازدهم گسترش محتوا زمان ومکان مجموعه ی نامـه ها، خطبه ها،وصایـا و سخنان حضرت محمد(ص)

 

درس دوم- آب و آیینـه ( قیصر امـین پور)

الف – بخش لغات، اصطلاحات و نکات دستوری و ادبی

 چشمـه‌های خروشان تو را مـی‌شناسند                 موج‌های پریشان تو را مـی‌شناسند

 ۱- چشمـه‌های خروشان: ترکیب وصفی ۲- موج‌های پریشان: ترکیب وصفی ۳- بین واژه‌های خروشان و موج تناسب وجود دارد.  ۴- تو را مـی‌شناسند: ردیف است. مـی‌شناسند : مضارع اخباری است. ۵- منظور از چشمـه‌های خروشان و موج‌های جوشان انسان‌هاي آزاده، پاک و صادق هستند.

  پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی                             ریگ های بیـابان تو را مـی شناسند

۱- پرسش: اسم مصدر از مصدر پرسیدن ۲- تشنگی: تشنـه بودن، واژه معنی مصدری مـی‌دهد، پسوند (ی) مصدری است. پرسش تشنگی: استعاره مکنیّه دارد. ۳- ریگ‌های بیـابان: ترکیب اضافی است. منظور شاعر از ریگ‌های بیـابان همان انسان‌های دردمند هستند. ۴- بین واژه‌های تشنگی و آب و بیـابان و آب تناسب دیده مـی شود.

 نام تو رخصت رویش هست و طراوت                  زین سبب برگ و باران تو را مـی‌شناسند

۱- رخصت: اجازه، دستور ۲- رویش: از مصدر روییدن،اسم مصدر است. ۳- طراوت: تازگی، نشاط،شادابی  ۴- بین واژه‌های باران و رویش تناسب دیده مـی‌شود. باران،نماد پاکی است. ۵- زین سبب: از این سبب

 نکته: درون این بیت آرایـه‌ی حُسن تعلیل دیده مـی‌شود. درون مصراع دوم آرایـه‌ی تشخیص دیده مـی‌شود.

 هم تو گل‌های این باغ را مـی‌شناسی                       هم تمام شـهیدان تو را مـی‌شناسند

۱- (هم) بـه معنی همچنین قید تاکید است. ۲- این باغ: یک ترکیب وصفی است. (این) صفت اشاره است. ۳- مـی‌شناسی: مضارع اخباری  ۴- تمام شـهیدان: گروه نـهادی ۵- تو: ضمـیر شخصی جدا، مفعول جمله است.

 اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد                           چون تمام غریبان تو را مـی‌شناسند

 ۱- اینک: قید زمان ۲- ای خوب: شبه جمله، خوب، صفت جانشین اسم، منظور امام رضا(ع) ۳- سرآمد: بـه پایـان رسید  ۴- چون: بـه معنی (زیرا) حرف پیوند است. ۵- بین واژه های غریب و مـی‌شناسند، تناسب دیده مـی‌شود. 

 کاش من هم عبور تو را دیده بودم                           کوچه‌های خراسان تو را مـی‌شناسند

۱- کاش: قید افسوس و آرزو  ۲- هم: بـه معنی همچنین یـا نیز: قید تاکید است. ۳- دیده بودم: ماضی بعید ۴- بین واژه‌های عبور و کوچه تناسب وجود دارد.

 شعري از امام خمـینی (ره):

مـیلاد گل و بهار جان آمد / بر خیز کـه عیدِ مـی کِشان آمد

  ۱-  مـیلاد گل: اشاره بـه حضرت مـهدی (عج) مـیلاد گل و بهار جان: گروه نـهادی  ۲- عید مـی‌کِشان: عید عاشقان، دلدادگان بـه امام زمان (عج) ۳- برخیز: فعل امر از مصدر برخاستن

 خاموش مباش زیر این خِرقه /بر جان جهان؛ دوباره جان آمد

 ۱- خرقه: لباس، جامـه‌ی عارفان و عاشقان ۲- جان جهان: جناس ناقص افزایشی ۳- مصراع اوّل یک طنز لطیف دارد، شاعر (امام خمـینی ره) معتقد هست که حتما از لباس ریـا خود را بیرون آورد. درون ادب عرفانی بعضی از واژه‌ها معنای عمـی‌دهد. بـه عنوان مثال: خرقه کـه یک لباس درویشی و عارفانـه هست ولی درون عرفان لباس ریـاکارانـه است.  ۴-  جان،جان:به نظر مـی‌رسد درون مصراع دوم بین دو واژه‌ی (جان) آرایـه‌ی جناس تام دیده مـی‌شود. ۵- بیت دارای واج آرایی حرف (ج) است.

 گلزار ز عیش، لاله باران شد / سلطان زمـین و آسمان آمد

۱- گلزار : نـهاد ۲- عیش: خوشی در جمله نقش متممّی دارد. ۳- لاله باران: مسند ۴- لاله باران: بارانی از لاله، تشبیـه دارد. ۵- سلطان زمـین و آسمان: گروه نـهادی ۶- درون مصراع دوم آرایـه ی تضاد یـا طباق دیده مـی‌شود.

 آماده ی امر و نـهی و فرمان باش / هشدار، کـه مَنجی جهان آمد

 ۱-  آماده‌ی امر و نـهی و فرمان: گروه مسندی است؛ زیرا جمله اسنادی است. ۲-  هشدار: آگاه باش، جمله‌ی یک جزئی بی فعل است. ۳- منجی: نجات بخش ۴- منجی جهان: منظور حضرت مـهدی (عج) است.

 ب -   بخش دانش های ادبی       

 قیصر امـین پور: از شاعران برجسته‌ی انقلاب اسلامـی، مجموعه‌ی شعرهای او عبارتند از:به قول پرستو، درون کوچه‌ی آفتاب، تنفّس صبح، آینـه‌های ناگهان    قیصر امـین پور درسال 1386 درون گذشت.

 غزل: به قالب شعری گفته مـی‌شود کـه دو مصراع اوّل بیت با مصراع‌های زوج شعر هم قافیـه باشد.

                             --------------- + /  -------------- +

                             ----------------   /  -------------- +

                             ----------------   /   ------------- +

                             ----------------- /  -------------- +

                             ----------------- /   ------------- +

نکته: غزل بیشتر بـه بیـان احساس و عاطفه، فراق و جدایی و عشق و عرفان مـی‌پردازد.

 نکته: غزل از نظر شکل ترسیمـی با قصیده برابر است؛ یعنی طرز قرار گرفتن قافیـه درون غزل و قصیده مانند هم هست ولی از دو جهت با هم فرق دارند. ۱-  از نظر تعداد ابیـات ۲- از نظر موضوع یـا درون مایـه

 نکته: قصیده بیشتر بـه مدح و ستایش و توصیف طبیعت مـی‌پردازد.

نکته: غزل عاشقانـه را سعدی و غزل عارفانـه را مولانا جلال الدین بـه اوج رسانید. امّا با ظهور حافظ غزل محتوایی نو مـی‌یـابد. او غزل‌های عارفانـه را با هنرمندی با مضامـین عاشقانـه آمـیخت.

نکته: از مشروطه بـه بعد غزل جنبه‌ی اجتماعی نیز بـه خود مـی‌گیرد وانی چون فرّخی یزدی بـه سرایش غزل اجتماعی مـی‌پردازند. 

نکته: مولوی، سعدی، حافظ، صائب تبریزی غزل سرایـان برتر گذشته و رهی معیّری و شـهریـار از غزل‌سرایـان مشـهور معاصرند.

 حسن تعلیل: هرگاه شاعر به منظور موضوعی دلیل غیر منطقی ولی ادیبانـه بیـاورد، بـه این زیبایی سخن حسن تعلیل گویند. دربیت سوم شعر (آب و  آیینـه) شاعر دلیل رشد و طراوت گیـاهان را از نام مقدّس حضرت علی(ع) مـی‌داند درون صورتی کـه مـی‌دانیم دلیل واقعی این رشد چیز دیگری است.

 مثال : که تا چشم بشر نبیندت روی / بنـهفته بـه ابر چهر دلبند

  شاعر درون این بیت معتقد هست برای این کـه چشم انسان‌های حسود چهره دماوند را نبینند، او خود را درون پشت ابر پنـهان نموده است. حال مـی‌دانیم پنـهان شدن کوه دماوند درون پشت ابر بـه خاطر بلندی کوه هست نـه چشم حسادت دیگران!

 پ – بخش نکات دستوری  

صفت ها یـا پیشین هستند یـا پسین. صفت های پیشین عبارتند از : ۱- صفت اشاره: این زندگی   ۲- صفت شمارشی: هفتمـین امام، هفت دانش آموز ۳- صفت پرسشی: کدام شـهر؟   ۴- صفت عالی: بهترین خاطره ۵- صفت مبهم: هرگلی ۶- صفت تعجّبی: چه باغ زیبایی دیدم !

صفت های پسین عبارتند از : ۱- صفت فاعلی: نالان، دانا، خریدار، آموزگار، آفریدگار  ۲- صفت مفعولی: زده، خورده شده ۳- صفت نسبی: گنجینـه، ابریشمـی، کودکانـه، سفالین ۴- صفت شمارشی: پنجم، هفتم ۵- صفت لیـاقت: خواندنی، دیدنی

نکته: صفت تفضیلی (صفت برتر) نـه جزءِ وابسته‌های پیشین هست نـه جزءِ وابسته های پسین است.

نکته: گاهی صفت تفضیلی درون معنای صفت عالی است. مثال: او از همـه عاقل‌تر است. (عاقل‌ترین فرد)

 نکات کلیدی درس چهارم

 الف – بخش لغات ، اصطلاحات ، مفاهیم ، آرایـه ها و نکات دستوری

  رنگ بهاران  "  از آسمان سبز ، سلمان هراتی "

 در‌ام دوباره غمـی جان گرفته هست /  "  امشب دلم بـه یـاد شـهیدان گرفته هست "

   1- : مجازاً بـه معنی قلب است. فرق مجاز با استعاره درون این است، مجاز را نمـی‌توان بـه تشبیـه تبدیل کرد ولی استعاره را مـی‌توان بـه صورت تشبیـه آورد.

 مثال : ایران درون جام ملّت های آسیـا شرکت مـی کند. ایران مجازاً بـه معنی تیم فوتبال هست و نمـی توان گفت ایران مانند تیم فوتبال است.

 مثال: گل زندگی‌ام بـه من قدرت ماندن مـی‌دهد. گل زندگی استعاره از فرزند هست و مـی‌توان گفت، فرزند مانند گل بـه زندگی طراوت مـی‌دهد. 2- دوباره: قید تکرار 3-  غمـی: نـهاد  4- جان: مفعول هست زیرا قابل گسترش پذیری است. جانی تازه گرفته است.   5-  امشب: قید زمان  6- یـاد: متمّم و شـهیدان وابسته بـه متمّم و مضاف علیـه است.  7- گرفته است: ماضی نقلی است. درون مصراع دوم بـه معنی اندوهگین  و ناراحت شدن است.  درون بیت جناس تام وجود دارد زیرا فعل گرفته هست در دو معنا آمده است.

 تا لحظه های پیش دلم گور سرد بود / اینک بـه یمنِ یـادِ شما جان گرفته است.

 1- تا: حرف اضافه هست زیرا معنای فاصله‌ی زمانی مـی‌دهد. 2- لحظه‌ها: متمّم 3- دلم گور سرد بود: کنایـه دارد. بـه معنی بی احساس بودن، حسّی نداشتن.  4- دلم: گروه نـهادی 5- گور سرد: گروه مسندی 6-  یمن: برکت 7- اینک: قید زمان

 در آسمان ی من ابرِ بغض خفت / صحرای دل بهانـه ی باران گرفته است

 1-  آسمان : تشبیـه بلیغ اضافی است. مانند آسمان فراخ است. 2- مجازاً بـه معنی قلب است.3- ابر بغض خفت:  استعاره مکنیّه دارد. درون مصراع اوّل اشاره بـه غصّه دار بودن شاعر دارد کـه هر لحظه مـی خواهد خود را از این غم و اندوه رها سازد.  4- درون مصراع دوم استعاره مکنیّه وجود دارد. شاعر صحرای دل را بـه کودکی لجباز تشبیـه کرده، سپس یکی از لوازم کودک لجباز را کـه همان بهانـه گیری هست به همراه مشبّه آورده است. 5- صحرای دل: تشبیـه بلیغ اضافی است.  6- بین واژه های ابر، باران، آسمان تناسب یـا مراعات نظیر دیده مـی‌شود. 7- مصراع دوم کنایـه از گریـه است.

 از هر چه بوی عشق، تهی بود خانـه ام / اینک صفای لاله و ریحان گرفته است.

  1- بوی عشق: حسّامـیزی دارد. بو: حسّ بویـایی  عشق: حسّ درونی 2- خانـه: استعاره مصرّحه از دل است. 3- بین واژه‌های بو، لاله و ریحان تناسب وجود دارد. 4-  صفا: مفعول  5- لاله و ریحان: وابسته بـه صفا و مضاف علیـه  است.

  دیشب دو چشم پنجره درون خواب مـی خزید /  امشب سکوت پنجره پایـان گرفته است.

  ۱- پنجره: دریچه ای از درون بـه برون و نشانگر احساس و ارتباط و حقیقت است. 2-  دو چشم پنجره  درون خواب مـی خزید: بـه دنبال حقیقت بودن  3- سکوت پنجره پایـان گرفته است: کنایـه از بـه آگاهی و به حقیقت رسیدن  4- بین واژه های دیشب، امشب، خواب تناسب وجود دارد. 5- درون بیت آرایـه‌ی تکرار دیده مـی‌شود. (پنجره)  6- بین واژه‌های چشم و پنجره تناسب دیده مـی‌شود. 7- سکوت پنجره: استعاره مکنیّه از نوع تشخیص دارد. شاعر ابتدا پنجره را بـه انسان عاقل تشبیـه کرده و یکی از لوازم انسان عاقل را کـه همان سکوت هست با پنجره همراه کرده است.

 امشب فضای خانـه ی دل ، سبز و دیدنی هست / درون فصل زرد، رنگ بهاران گرفته است.

 1- فضای خانـه ی دل: گروه نـهادی  2- سبز و دیدنی: گروه مسندی است. 3- سبز: صفت بیـانی ساده 4- دیدنی: صفت لیـاقت 5- فصل زرد: هنگام یـاس و نا امـیدی 6- درون فصل زرد، رنگ بهاران گرفته است: یـاس و نا امـیدی تبدیل بـه امـید شد. 7- بین واژه های زرد، سبز، فصل و بهاران تناسب دیده مـی‌شود. 8- بین واژه‌های زرد و سبز: تضاد معنایی وجود دارد.  زرد: ناامـیدی سبز: امـید   9- پسوند (ان) درون بهاران پسوند زمان است.

 حكايت- سیرت سلمان  "روضه ی خلد، مجدخوافی"                       

  1- بر لشکری امـیر بود: فرمانده ی لشکر بود.  2- رعایـا: جمع رعیت، عموم مردم، مردم فرمان بردار 3-  توبره: کیسه‌ی بزرگ 4- درون قدمِ او افتاد: بـه زیر پای سلمان افتاد 5- بـه سه وجه: بـه سه علّت، بـه سه دلیل، واژه‌‌ي سه صفت شمارشی است.  6- از بهرِ: حرف اضافه است.  7- هیچ اندیشـه مدار: هیچ، صفت مبهم است.  اندیشـه مدار: نترس. درون قدیم اندیشیدن بـه معنی ترسیدن بوده است.

 سلمان فارسی علّت خدمت به  عموم مردم را درون سه چیز مـی‌داند: 1- ترک غرور و خودخواهی 2-  خشنود دل ها  3- انجام وظیفه درون خدمت بـه مردم

 به دانش فزای و به یزدان گرای / کـه او باد جان تو را رهنمای

  1- دانش: اسم مصدر 2- بـه دانش و  به یزدان: متمّم  3-  رهنمای: درون بیت بـه معنای نگهبان و مراقب

 دانش و دین‌داری نگهبان و مراقب جان تو است.

 درس چهارم- جوانان و فرهنگ         

1- تربیت: مصدر عربی هست و بدون تشدید مـی‌آید. 2- فضیلت: با فضل، فاضل، فضول هم خانواده است.  3- خواندن و نوشتن: مصدر هستند (بن ماضی + ن) 4- قوانین: جمع مکسّر عربی  5- کوشش: اسم مصدر (بن مضارع + ِش) 6-  دست یـازیدن: قصد ، دست انداختن بـه چیزی 7- کارهای ننگین و شرارت آمـیز: ترکیب وصفی است.  8- شرارت آمـیز: بد کرداری، آمـیخته بـه فتنـه و بدی 9-  آموزش: اسم مصدر از مصدر آموختن  10- پسوند(ی) درون دادگری درون معنای مصدری است.  11-  خوگرفتن: عادت ، انس گرفتن  12- پرورش: اسم مصدر 13- قناعت: صرفه جویی 14-  انحطاط:  پست شدن، فرو افتادن  15-  مقهور: شکست خورده درون معنا صفت مفعولی است. 16- اقتدار: قدرت داشتن، توانمندی 17- واژه های: کشش، کوشش، آموزش و ... اسم مصدر هستند. 18-  توقّع: انتظار  داشتن  19- خصوصیّت طبیعی و اقلیمـی: ترکیب وصفی هستند. 20-  منابع زیر زمـینی و داده‌های طبیعی: ترکیب وصفی هستند.  21- نیروی انسانی: ترکیب وصفی، انسانی: صفت نسبی 22-  پرسیده شود : فعل مجهول است. درون این فعل عمل انجام کار بـه مفعول جمله نسبت داده مـی شود و کننده‌ی کار ندارد. مثال 1 : معلّم درس مـی پرسد (مـی پرسد: فعل معلوم )  درس پرسیده مـی‌شود. (پرسیده مـی شود : فعل مجهول) 23- ذخایر زیر زمـینی: ترکیب وصفی، ذخایر: جمع مکسّر و مفرد آن ذخیره است. 24- منابع : جمع منبع 25- هدر: از بین بردن، هرز رفتن  26-  مراقبت خاصّی: ترکیب وصفی 27-  مقدور:  آن چه درون قدرت شخص باشد، امکان پذیر

 « چو دخلت نیست ، خرج آهسته تر کن / کـه مـی خوانند ملّاحان سرودی

 اگر باران بـه کوهستان نبارد / بـه سالی دجله گردد خشک رودی         "  سعدی "

1- دخل: درآمد، روزی 2- خرج آهسته تر کن: بـه اندازه خرج کن، قناعت را پیشـه‌ ی خود ساز 3- ملّاحان:  ملوانان، کشتیبانان 4- سرود: مفعول  5- باران: نـهاد 6- کوهستان: متمّم قیدی ، ستان درون واژه‌ی کوهستان پسوند مکان است. 7-  نبارد: از مصدر با است. 8- بـه سال: درون یک سال، قید زمان است. 9- خشک رودی: ترکیب وصفی مقلوب است. (رود خشک) درون جمله نقش مسندی دارد.  10- دجله: مجازاً بـه معنای رود هست و نقش دستوری نـهاد دارد.

پیـام شعر :  با توجّه بـه متن درس مـی‌خواهد بگوید، اگر از ثروت  و منابع خدادادی خود مراقبت نکنیم و بدون فکر و اندیشـه آن را  مصرف نماییم، درون آینده‌ی نزدیک همـه‌ی ثروت خود را از دست خواهیم داد.»

 28-  آشفتگی ذهنی: ترکیب وصفی  29- مایـه مـی‌گیرد: زاده مـی‌شود،به وجود مـی‌آید، بارور مـی‌شود.  30- وهله: مرحله، دفعه و بار 31-  قریحه: ذوق و استعداد  32- برنامـه ریزی: مشتق مرکّب (اسم) 33-  آموزه: اسم مصدر بـه معنی آموزش و یـاد گرفتن 34-  آموزه‌های اخلاقی: ترکیب وصفی  35-  توقّع: انتظار داشتن

 گهر، بی هنر زار و خوار هست و سست / بـه فرهنگ باشد روان ، تندرست      " فردوسی "

 1-  گهر: مجازاً بـه معنی ثروت و دارایی است. 2- خوار: کوچک و بی ارزش 3-  زار: ناتوان، رنجور ، ضعیف 4- سست: لرزان  5- فرهنگ: دانش، تربیت،مجموعه‌ای از آداب و سنن دینی و ملّی یک سرزمـین 6- روان: روح 7- تندرست: سالم . 

 ثروتِ بدون دانش اندوزی بی فایده و بی ارزش هست / روح و روان با تربیت و دانش اندوزی سالم مـی‌ماند.    

 قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند / بس خجالت کـه از این حاصل ایّام بریم "  حافظ "

1-  قدر وقت: ارزش وقت   2- ار: بـه معنی اگر، حرف پیوند وابسته ساز است. 3- خجالت: شرمندگی 4- ایّام : جمع مکسّر یوم بـه معنی روزها

 معنی و مفهوم : اگر انسان از لحظه های عمر خود بـه درستی بهره نبرد، جز شرمندگی و حسرت حاصلی برایش نخواهد داشت.  این بیت با ابیـات زیر تناسب معنایی دارد :

 هر وقت خوش کـه دست دهد مغتنم شمار / را وقوف نیست کـه انجام کار چیست ؟ 

                                                                                             " حافظ "

پنج روزی کـه در این مرحله فرصت داری / خوش بیـاسای زمانی کـه زمان این همـه نیست.   

                                                                                            " حافظ "

  ب – بخش دانش های ادبی

محمّد علی اسلامـی ندوشن: در سال (1304) درون ندوشن یزد دیده بـه جهان گشود. وی با انتشار دو مجموعه شعر گناه و چشمـه بـه عنوان شاعر شناخته شد. بعد از مدّتی از شعر کناره گرفت و به نویسندگی رو آورد. نثرش زیبا، روان و جذّاب است. وی درون عرصه‌‍‌ی نویسندگی و در فنّ ترجمـه موفّق بود. آثار وی عبارتند از : 1- درون کشور شوراها 2- کارنامـه ی سفر چین 3- آزادی مجسّمـه 4- صفیر سیمرغ (=فریـاد). وی کتابی درون موضوع حسب ِحال دارد بـه نام " روزها "

 تضمـین: هرگاه شاعر یـا نویسنده، مصراع یـا چند بیت یـا سخن شاعر یـا نویسنده‌ی دیگری را درون ضمن شعر یـا نوشته‌ی خود بیـاورد، بـه آن "تضمـین" گویند.تضمـین بر دو گونـه است: 1- تضمـین آشکار  2- تضمـین پنـهان

در تضمـین آشکار، شاعر و نویسنده بـه نامِ شاعر یـا نویسنده ای کـه از او مصرع یـا بیت یـا سخنی آورده، اشاره مـی کند ولی درون تضمـین پنـهان بـه این دلیل کـه شعر یـا نوشته بسیـار مشـهود (= واضح) هست به نام شاعر یـا نویسنده اشاره نمـی شود.

  پ – بخش نکات دستوری

فعل مضارع درون معنای فعل ماضی:  گاهی به منظور سخنی کـه در زمان گذشته زندگی مـی‌کند، فعل را درون زمان حال مـی‌آوریم و این بـه این معنا هست که آن شعر یـا سخن همچنان زنده و اثرگذار است.

 حضرت علی (ع) مـی فرماید : "فرصت ها چون ابر بر ما مـی گذرند، آن ها را درون یـابید" .

اضافه ی ترجیحی: هرگاه مضاف بر مضاف الیـه برتری داشته باشد، بـه آن اضافه‌ی ترجیحی گویند.

   مردانِ مرد      پهلوانانِ پهلوان   حاکمانِ حاکم

 نکته: گاهی جای مضاف با مضاف اليه عوض مـی شود.  

حاکمِ حاکمان    مردِ مردان   پهلوانِ پهلوانان

صفت فاعلی مرکّب مرخّم:  صفت‌های فاعلی کـه با فرمول (بن مضارع + نده) درست مـی‌شوند، هرگاه واژه‌ای بـه اوّل آن آید پسوند (نده) از آخر حذف مـی‌گردد بـه این نوع صفت، صفت فاعلی مرکّب مرخّم گویند.

    (دهنده) روزی ده         کوشیدن (کوشنده) سخت کوش       دیدن (بیننده) تیزبین

صفت مفعولی مرکّب مرخّم : هرگاه بـه اوّل صفت مفعولی واژه‌ای آورده شود، پسوند (ه) از آخر حذف مـی گردد. بـه این نوع صفت، صفت مفعولی مرکّب مرخّم گویند.

 بافتن (بافته) زر بافت ؛ یعنی، با زر بافته شده     ساختن (ساخته) نو ساخت ؛ یعنی، نو ساخته شده

 آلودن (آلوده)  خون آلود ؛ یعنی، آمـیخته بـه خون   

درس پنجم دانايي 

بدان کوش که تا زود دانا شوی / چو دانا شوی زود والا شوی

  ۱-  بدان کوش :  تلاش زیـادی کن ۲- زود : قید زمان۳- دانا : صفت فاعلی ( بن مضارع + ا ) نقش دستوری آن مسند است. ۴- شوی : فعل اسنادی  ۵- چو : وقتی کـه ، هنگامـی که  ، حرف پیوند است.۶- والا :  ارجمند ، بلند مرتبه ، نقش دستوری آن  مسند است.

معنا و مفهوم :  به منظور دانا شدن تلاش زیـادی کن که تا ارجمند و بلند  مرتبه گردی .

 نـه دانا تر آن کـه والاتر هست /  / کـه والاتر هست آن کـه داناتر است.

۱-  آن : نـهاد 2- داناتر : مسند ، نـه دانا تر  آن : آن داناتر نیست. بیت دارای چهار جمله است.

 آرایـه ی تکرار دارد. واج آرایی دارد.صنعت طرد وعكس هم است.

معنا و مفهوم : هرکسی کـه ارجمند هست و مقام بلندی دارد بـه معنای دانا بودن او نیست ولی هرکسی کـه دانا باشد، مقام و منزلت او بالا است.

نبینی ز شاهان کـه بر تخت گاه / ز دانندگان باز جویند راه ؟

۱- نبینی : نمـی بینی ۲-  ز : مخفّف از است.۳- شاهان : متمّم ۴- تخت گاه :  جایگاه مخصوص کـه پادشا هان بر آن مـی نشینند. منظور تخت پادشاهی است. پسوند ( گاه ) پسوند مکان است.  ۵ -دانندگان : صفت جانشین اسم بـه معنی افرادِدانا و نقش دستوری آن متمّم است. ۶- باز جویند راه : راه و روش درست زندگی را مـی آموزند.

معنا و مفهوم : مگر نمـی بینی پادشاهان ، راه و رسم درست زندگی را از افراد دانا و خردمند مـی پرسند ؟

   اگر چه بمانند دیر و دراز /  بـه دانا بُوَد شان ؛ همـیشـه نیـاز

۱-  اگر چه : حرف پیوند ۲-  دیر و دراز : قید   ۳-  همـیشـه : قید زمان ۴-  شان : ضمـیر شخصی پیوسته ، سوم شخص جمع، مضاف علیـه نیـاز ؛ یعنی ، نیـازشان همـیشـه بـه دانا است.  ۵- دانا : صفت فاعلی و نقش مسندی دارد.

معنا و مفهوم :  پادشاهان درون تمام دوره ی حکومت خود بـه  تجربه افراد دانا نیـاز مندبودند.

نگهبان گنجی تو از دشمنان / وُدانش نگهبان تو جاودان

۱-  نگهبان گنجی : نگهبان گنج هستی ، پسوند ( ی ) فعل اسنادی است.  ۲- دشمنان : متمّم . بیت دارای آرایـه ی تکرار و واج آرایی است.  مصراع دوم سبک خراسانی داردو  واژه ها شکل کهنکی و لهجه ای دارند. تلميح اشاره بـه حديث امام على (ع) تو مال را نگهبانى ودانش تورا پاسبان

 معنا و مفهوم :تو نگهبان گنج هستی امّا دانش، حافظ و نگهبان  توست.

 به دانش شود مرد، پرهیزگار / چنین گفت آن بِخرد هوشیـار

۱- دانش : اسم مصدر ، نقش آن متمّم هست . ۲-  مرد : نـهاد ، منظور از مرد، مطلق همـه ی انسان ها است.

    آن بخرد هوشیـار : خردمند عاقل .گروه نـهادی منظور فردوسي هست كه

   درون آغاز شاهنامـه ابىاتي درون وصف خرد سروده است.

 3- پرهیز گار : صفت فاعلی ( بن مضارع + گار ) نقش دستوری آن مسند است.

معنا و مفهوم : دانش اندوزی سبب پاکدامنی انسان مـی شود و چه زیبا  دانایـان گفته اند ! :

که دانش ز تنگی پناه آورد / چو بیراه گردی بـه راه آورد.

 ۱-  دانش : اسم مصدر درنقش نـهادی است. ۲- تنگی : سختی  ، روز های سخت ، تنگ داشتن سخت گرفتن

 تنگ شدن نفس : کنایـه دارد بـه معنی بـه سختی افتادن، بسیـار مضطرب و پریشان شدن  ۳- پناه آورد : پناه دهنده است.  ۴- چو بیراه گردی :  اگر دچار لغزش و گناه شوی یـا مسیر درست را باز نشناسی. ۵- بـه راه آورد : کنایـه از این راه درست را بـه تو نشان مـی دهد.

معنا و مفهوم : دانش درون دوران سختی پناه دهنده ی توست و راه درست و منطقی را بـه تو نشان مـی دهد.                                  

                                                  از آفرين نامـه بوشكور بلخي                                           

علم، بال هست مرغ جانت را / بر سپهر او برد روانت را

۱-  علم : نـهاد  ۲- بال : مسند ۳- مرغ جانت را : حرف ( را ) درون دستور تاریخی بـه معنای ( به منظور ) است. به منظور مرغ جان تو . بنابراین  مرغ : متمّم است  جان : مضاف علیـه و ضمـیر ( ت ) درون جانت  مضاف علیـه است.علم بـه بال تشبيه شده وجان بـه مرغ

 نکته : درون مصراع اوّل دو تشبیـه وجود دارد. ابتدا شاعر  روح انسان را بـه پرنده تشبیـه کرده و سپس دانش را هم چون بالِ این پرنده  مـی داند.

  بین واژه های بال و مرغ تناسب وجود دارد.  ۴- سپهر : آسمان ، متمّم  قیدی درون مفهوم مکان است. ۵- او  ضمـیر شخصی جدا ، مرجع ضمـیر به منظور غیر عاقل آمده کـه همان علم است. ۶- روان : مفعول و ضمـیر ( ت ) درون روانت نقش مضاف علیـه دارد.

  معنا و مفهوم : دانش  برای روح تو هم چون بالی هست که او را بـه بالاترین درجه ی معنویّت مـی رساند.

 دلِ بی علم ، چشم بی نورست / مرد نادان ز مردمـی دور است.

۱-  دل : نـهاد   ۲- بی : حرف اضافه بـه معنی بدون  ۳-  چشم : مسند ۴- بی نور : صفت به منظور چشم 5-  مرد نادان : گروه نـهادی   ۶- ز مردمـی : از انسانیّت ، از انسان بودن  ۷-  دور : مسند ۸- هست : فعل اسنادی  

نکته  : بین واژه های دور و نور جناس ناقص اختلافی دیده مـی شود. بین واژه های چشم و نور تناسب دیده مـی شود. مصراع اوّل تشبیـه مرکّب دارد. دل بـه چشم و بی علم با بی نور  همانند شده است.ولی دراصل یک تشبیـه است.  

معنا و مفهوم : دلی کـه از دانش بـه دور باشد، همچون چشمـی هست که نور ندارد، فرد نادان از انسانیّت بـه دور است.

 نیست آب حیـات جز دانش / نیست باب نجات جز دانش

۱- نیست : بـه معنی وجود ندارد، فعل ناگذر است. ۲- آب حیـات :  زندگی جاودانـه ۳- جز : حرف اضافه و دانش متمّم است. ۴-  با ب نجات : راه نجات، راه رستگاری

معنا و مفهوم :  دانش مایـه ی زندگی جاودانـه و راه رستگاری و سعادتمندی هست .

دل شود گر بـه علم ، بیننده / راه جوید بـه آفریننده

  ۱- گر : حرف پیوند درون مفهوم شرط ۲-  بیننده : صفت فاعلی ( بن مضارع + نده ) درون نقش مسند است. ۴-  دل : نـهاد۵-  شود : درون معنای بشود ، مضارع التزامـی است، زیرا جمله مفهوم شرط دارد.۶- راه : مفعول  ۷-  جوید : مـی جوید ، مضارع اخباری ۸- آفرییننده : متمّم

 معنا و مفهوم : دل اگر بـه کمک علم بینا شود، راه رسیدن بـه خدا را مـی یـابد.

آن چه درون علم بیش مـی یـابد / دانش ذات خویش مـی باید.

۱-  مـی حتما : از مصدر بایستن و مصدر ناقص است.  ۲- دانش ذات خویش :  به معنی خویشتن شناسی هست و یک ترکیب اضافی است.

 نکته :  این بیت  با حدیث  " مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَف ربَّه "  تناسب معنایی دارد. هرکسی کـه خود را بشناسد،به درستی کـه خدایش را خواهد شناخت.

معنا و مفهوم : آن چه کـه در آداب دانش اندوزی لازم هست ، این هست که اوّل حتما خود را بشناسی.اشاره بـه حديث حضرت علي (ع) "من عرف نفسه فقد عرف ربه" هركس خود را

شناخت خداى خود را شناخت.

 ب-  بخش دانش های ادبی

 بو شکور بلخی : شاعر خرد مند و آگاه قرن چهارم هجری قمری. کودکی این شاعر با ایّام سال -خوردگی رودکی سمرقندی و دوران کهولت ( پیری ) وی با جوانی فردوسی توسی مصادف بوده است.

از نظر فکر و زبان و جلوه های شعری هم، بو شکور حدّ واسط رودکی و فردوسی بـه شمار مـی رود. وی مثنوی سر -شار از اندرز و حکمتِ آفرین نامـه را بـه نظم درون آورد.

 نکته طلایی :  محور فکری شاعران عصر سامانی بر پایـه ی خرد و دانش است. سادگی لفظ و آسانی معنی شیوه ی بیـان شاعران این دوره است.  موضوعات شعری ، گذشته از وصف طبیعت ، بیش تر ستایش ، پند و اندرز بوده است.

                                      ******     

اوحدی مراغه ای :  شاعر عارف قرن هشتم کـه به سبب ولادت درون مراغه، بـه مراغه ای و به سبب سدر اصفهان بـه اصفهانی مشـهور است. اوحدی قسمت آخر عمر خود را درون آذر با یجان بـه سر و در آن جا مثنوی "  جام جم "  را سروده است. وی دیوانی شامل قصاید،غز لیّات و رباعیّات دارد.

پ – بخش دستور زبان فارسی

 بی :  ( بی ) گاهی پیشوند صفت ساز هست و اسم بعد از خود را تبدیل بـه صفت مـی کند. مانند : بی هنر ، بی ادب ، بی معرفت و ...   انسانِ بی هنر        فردِ بی عقل                          

 بی : ( بی ) اگر بـه معنی (بدون )باشد، حرف اضافه هست و کلمـه ی بعد از خود را متمّم مـی کند.

مثال ۱ :  او بی کتاب وارد کلاس شد.    مثال ۲:  او بی شال و کلاه بـه مدرسه مـی رود 

نکات کلیدی درس ششم موش وگربه

 1-   درون اطراف فلان شـهر ، درختی بود : فلان ( صفت مبهم )  بود (  فعل غیر اسنادی ؛ بـه معنی وجود داشت. )

 2-  بسیـار آمدندی : زیـاد رفت و آمد مـی د. پسوند ( ی ) درون فعل آمدندی نشانـه ی استمرار است.

 3- صیّاد دام نـهاد:دام پهن کرد، دام گذاشت.4-  بـه هر جانب به منظور احتیـاط چشم مـی انداخت : جهت مراقبتِ خود بـه هر طرف نگاه مـی کرد. 5-  ناگاه نظر بـه گربه افکند : ناگهان  بـه گربه نگاه کرد. 6- سوی درخت التفاتی نمود :  بـه درخت توجّه کرد. 7-  بترسید : ماضی ساده ی تاکیدی ، درون قدیم این فعل بـه معنی اندیشـه بود8-  باز گردم : از مصدر باز گشتن ، فعل پیش وندی است. 9-  درون بلا ها و انواع آفت، باز است. :مشکلات و سختی ها زیـاد است. 10-  هیچ پناهی مرا بِه از سایـه ی عقل و هیچ دستگیر تر از سالار خرد نیست. :  هیچ پناه دهنده و کمک رسانی جزء عقل به منظور من نیست.11-  مقرون بـه ابواب بلا : سختی ها و مشکلات زیـادی است

مقرون :  نزدیک بـه هم ،به هم پیوسته  12- بر خرد و فراست تو پوشیده نیست :  زیرک و خردمند هستی. 13- براثر من : بـه دنبال من 14-  این ملاطفت بپذیر : این لطف و محبّتم را قبول کن. 15-  فرج یـابی : آزاد شوی 16- عاقل درون مـهمّات، توقّف جایز نشمرد : شخص خردمند درون انجام کار های مـهم درنگ نمـی کند.   17-  سخن تو، بـه حق مـی ماند . : گفتار تو درست و منطقی است.  18- امـید دارم کـه هر دو را بـه یُمن آن ، خلاص پیدا آید. :  امـیدوارم کـه هر دو ی ما بـه برکت این دوستی نجات پیدا کنیم.  19-  یُمن : برکت ، مبارکی خیر ، خجستگی 20-  گربه او را گرم بپرسید : گربه صمـیمانـه با او احوال پرسی کرد. 21-  بنده ها ب گرفت : بند ها را پاره کرد. 22-   زود ملول شدی :  خسته شدی 23-  مگر نیّت بدل کردی ؟  آیـا قصد و هدفت را عوض کردی ؟ 24- سوگند دروغ ، عمر و اساس زندگی ، زود با خلل کند :قسم دروغ اساس و پایـه ی زندگی را باطل مـی کند. ( ازبین مـی برد )   25-   حتما شناخت : حتما دانست 26-  بر حاجت خویش پیروز آمدی : به هدفت رسیدی ،نیـازت را برطرف کردی.  27-  خلاص : رهایی ، آزاد ی 28-  با خلل :  فساد و تباهی

 هرکه درون وفای تو سوگند بشکند / پشت و دلش بـه زخم حوادث شکسته باد

29- عقده : گره ، بند 30- عمده بود : مـهم بود، اساسی بود.  31-  قیـام  مـی نمایم : انجام مـی دهم ، مـی پذیرم  32- ضمان : عهد پیمان  33-  پای کشان : لنگ لنگان 34-  آن عقده ببرید : آن گره را پاره کرد

معنا ومفهوم: هرکسی که  پیمان شکنی کند، از تنبیـه حوادث روزگار درامان نخواهد ماند. 

  ب – بخش دانش های ادبی

 فابل چیست ؟  در ادبیّات همـه ی ملّت ها ، داستان هایی وجود دارد کـه قهرمان آن ها، حیوانات هستند. دراین داستان ، حیوانات  ، رفتار ، گفتار و شخصیّت های هم چون انسان دارند و در حقیقت نماینده ی شخصیّت های انسانی درون داستان ها هستند؛ بـه این گونـه داستان ها، داستان حیوانات یـا فابل گفته مـی گویند.

 کلیله و دمنـه ، مرزبان نامـه و موش و گربه عبید زاکانی مشـهور ترین فابل های ادبیّات- فارسی هستند.

کلیله و دمنـه :  اصل کتاب هندی است. نویسنده ی اصلی آن "  دابشلیم هندی " است.  به دستور انوشیروان  توسّط " برزویـه ی طبیب " بـه ایران آورده شد.  در قرن دوم "   ابن مقفّع "  آن را بـه عربی ترجمـه کرد . درون قرن ششم ، " ابو المعالی نصراللّه " ، دبیر بهرام شاه غزنوی، کلیله ی ابن مقفّع را با نثری زیبا و فصیح بـه فارسی ترجمـه کرد. وی از خود هم چیز هایی برآن افزود و آن را کلیله و دمنـه ی بهرام شاهی گذاشت. موضوع کتاب تمثیل ها و داستان هایی هست از زبان حیوانات . چون دو فصل این کتاب درون باره ی ماجرای دو شغال بـه نام های "کلیله و دمنـه "  هست به  همـین نام ، نقل مـی شود. اسم اصلی این کتا ب  " پنج تنتره " است. کتاب کلیله و دمنـه درون قرن چهارم توسّط " رودکی سمر قندی " بـه نظم کشیده شد.

 مرز بان نامـه :  در اواخر قرن چهارم شخصی بـه نام " مرزبان بن رستم "کتابی بـه شیوه ی کلیله و دمنـه فراهم آورد کـه مشتمل بر داستان ها و تمثیل های پند آموز از زبان جانوران بود. اصل این کتاب بـه زبان طبری  ( گویش مازندران قدیم ) نوشته شده بود و بعد ها یکی از دانشوران عراق عجم بـه نام"سعد الدّین  وراوینی " آن را بـه فارسی ترجمـه کرد. این کتاب مشتمل بر نُه ( 9 ) باب و یک مقدمـه است. نثر آن « بسیـار مصنوع ( پیچیده و فنی ) است.

مثنوی ( دو گانی ) :  به قالب شعری گفته مـی شود کـه هر بیت آن قافیـه ی جدا گانـه داشته باشد.

                              ---------------- *         ---------------- *

                             ---------------  +          ------------ --- +

                              --------------- ×           --------------- ×

                              --------------- #           ---------------- #

 نکته  : چون امکان نو یـا تازه قافیـه درون این قالب وجود دارد، بنا براین مثنوی مناسب ترین قالب

برای سرودن منظومـه های بلند است.  مثنوی  یک قالب ایرانی هست و درون همـه ی دوره ها وجود داشته است.

نکته  :  مثنوی از نظر درون  مایـه ( موضوع ) بـه انواع زیر تقسیم مـی شود. 

     1-  حماسی : شاهنامـه فردوسی 2- اخلاقی : بوستان سعدی 3-  عرفانی : مثنوی معنوی مولوی ،حدیقه ی سنایی ،  منطق الطیر عطّار نیشابوری 4-عاشقانـه :لیلی و مجنون  و خسرو شیرین نظامـی گنجوی5  - تاریخی : اسکندر نامـه ی نظامـی

 نکته  : فردوسی ، اسدی تو سی ، نظامـی ، عطّار ، سنایی ، سعدی ، مولوی و جامـی از مثنوی سرایـان مشـهور ادبیّات ِ گذشته ( سنّتی ) هستند.

 نکته  : پروین اعتصامـی  و شـهریـار از مثنوی گویـان معاصرند.

  نکته  :  " کلیله و دمنـه ی منظوم رودکی " و " آفرین نامـه " بو شکور بلخی از اوّلین مثنوی های شعر فارسی  است.

ادبیّات تعلیمـی : ادبیّاتی هست که درون مایـه ی آن موعظه ، پند و اندرز است.  هدف این نوع ادبیّات

رسیدن بـه سعادت و زندگی بهتر است. نام دیگر این  ادبیّات ، ادبیّات اندرزی است.

مواعظ و اندرزها درون شعر ، گاه بـه شیوه ی غیر مستقیم درون قالب داستان و حکایت ها

در قالب مثنوی نمودار مـی شود امّا مفاهیم تعلیمـی بـه طور مستقیم درون قالب های شعری قطعه ، قصیده و غزل خود را نشان مـی دهد.

 پ – بخش دستور زبان فارسی

 نکته  :  نشانـه های استمرار درون ماضی استمراری عبارتند از :

         1- مـی + فعل :            مـی زدم ، مـی شنیدم

         2- همـی + فعل :           همـی زدم ، همـی خوردم

 3- فعل ( اوّل شخص مفرد و سوم شخص جمع ) + ی :   زرمـی ( مـی زدم )  

 آمدندی ( مـی آمدند ) 

گاهی فعل ماضی استمراری درون گذشته با دو نشانـه ی استمرار مـی آمد.

مـی خوردمـی              همـی زدمـی

نکته  : فعل های مانند : زدی ، خوردی ، دیدی ، بردی ، شنیدی و ...

اگر با نـهاد ( تو ) بیـاید، ماضی ساده است. مثال : تو درس خواندی.

در صورتی کـه با  نـهاد ( او ) بیـاید، ماضی استمراری است.

 او نامـه نوشتی ( مـی نوشت )   او درس خواندی ( مـی خواند )  

 

    روان خوانی ( ثَمرِ علم )                   

1-  ثَمر: نتیجه ، بهره ، مـیوه ، با ر 2-  تعلّم : یـاد گرفتن  3- تعلیم : یـاد 4- بـه غایت دست تنگ بودم : درون نـهایت فقر زندگی مـی کردم 5-  بقّالی : از واژه ی بَقَل مـی آید. بـه معنی بُن شن ، حبوبات 6-  شبانگاه : بـه هنگام شب ، ( گاه ) پسوند زمان است.  7- نفع آن بـه تو عاید گردد : بهره ای از آن بـه تو برسد. 8-  گرِده نان : یک قرص نان 9-  ملامت : سرزنش  10-  دل تنگ شدم : ناراحت شدم 11- بـه جان آمدم : درون نـهایت رنج و سختی بودم.  12-  هیئت ژولیده : پریشان و آشفته 13-  اعزار کرد : گرامـی داشت.  14- رسول حاکم :  پیک ، پیـام آور 15-  مرتّب کرده بودند. : آماده کرده بودند.. 16-  تحفه : هدیـه ، پیش کشی 17-  خلعت : لباسی گرانبها کـه بزرگی بهی ببخشد. 18-  صواب : درست 19-  تفرّج : تماشا ، تفریح 20-  بـه خرسندی تمام : با رضایت کامل 21-  ناز و نعمت :  راحتی و آسودگی 22-  مقامات رفیع : مرتبه های بلند ، درجات بالا

      نکات درس هفتم قصيده

بامدادی کـه تفاوت نکند لیل و نـهار / خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

 1- بامداد : صبح زود   2- لیل : شب 3- نـهار : روز   مصراع اوّل اشاره بـه صبح کاذب دارد. قسمتی از سپیده دم که  حدّ فاصل بین روشنی و تاریکی است. درون اصطلاح مـی گویند: "  هوا گرگ و مـیش است. "  4- خوش : مسند

 دیدن دامن صحرا و تماشای بهار خوش بود. یک جمله ی اِ سنادی است.

 معنی و مفهوم :  به هنگام سپیده دم ، دیدن فصل بهار چه زیباست !

آفرینش همـه تنبیـه خداوندِ دل هست / دل ندارد کـه ندارد بـه خداوند اقرار

 1-  آفرینش : پدیده های خلقت ، این واژه اسم مصدر است. ( بن مضارع + ِ ش )  2-  ( همـه ) درون مصراع اوّل بـه معنی تماماً درون مفهوم قید است.  3- تنبیـه : آگاهی  4- خداوند ِدل : صاحب دل ،  عاشق ، دوست دار حقیقت

5-  دل ندارد : عاشق نیست ، بصیرت و آگاهی ندارد.  6- اقرار : بیـان

 معنی و مفهوم : پدیده های خلقت ، آگاه کننده ی انسان های عاشق و خردمند است.

هرکسی کـه زبان ستایشگری خداوند را نداشته باشد، عاشق نیست.

این همـه نقش عجب بر درون و دیوار وجود / هر کـه فکرت نکند نقش بود بر دیوار

  1- این : صفت اشاره  2- همـه : صفت مبهم 3-  نقشِ عجب : شگفتی های آفرینش  4-  درون و دیوار وجود : منظور هستی و روزگار است.  5- هر کـه فکرت نکند : بـه دو صورت مـی توان معنی کرد. 1لف -  هرکسی کـه اندیشـه نکند ب – هرکسی کـه به فکر تو نباشد. بـه نظر مـی رسد معنی  اوّل درست تر باشد. 6- نقش بود بر دیوار : کنایـه از نابود شدن 7- درون مصراع اوّل حذف فعل بـه قرینـه ی معنوی وجود دارد. معنی و مفهوم :  کسی کـه با دیدن این همـه  شگفتی  های آفرینش ، اندیشـه و تفکّر نکند شایسته ی نابودی است.

   کوه و دریـا و درختان همـه درون تسبیح اند / نـه همـه مستمعی فهم کند این اسرار

 1-  کوه و دریـا و درختان : گروه نـهادی  2-  همـه : بـه معنی تماماً  درون مفهوم قید است.  درون تسبیح : درون ستایش مسند جمله است. درون مصراع اوّل مسند بـه شکل متمّم آمده است. 3-  َ ند : هستند ، فعل اسنادی 4-  نـه : منفی -   سازفعل است. نـه همـه مستمعی فهم کند : هر مستمعی فهم نکند. 5-  همـه درون مصراع دوم بـه معنی ( هر ) هست و صفت مبهم است.  6- این : صفت اشاره 7- اسرار : جمع سِر ، بـه معنی راز ها

 معنی و مفهوم :  همـه ی پدیده های خلقت خدا را ستایش مـی کنند و انسان های نادان این راز ها را درک نمـی کنند. 

خبرت هست کـه مرغان سحر مـی گویند / آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار

 1-   خبرت هست : آگاهی داری ؟ 2- مرغان سحر : بلبلان 3-  مـی گویند : مضارع اخباری 4-  خفته : صفت جانشین اسم ، بـه معنی انسان های بی خبر و نادان  5- سر از خواب جهالت بردار : آگاه باش، دانایی پیشـه کن.6- بین واژه های خفته و خواب  تناسب وجود دارد.  7- خواب جهالت  : تشبیـه بلیغ اضافی است.  جهالت بـه خواب تشبیـه شده است.  8-  این بیت حسن تعلیل دارد.  معنی و مفهوم :  آواز بلبلان و پرندگان بـه خاطر این هست که تو از خواب جهالت دست بر داری.

 نکته  :  ابیـات زیر با بیت های  چهارم و پنجم تناسب معنایی دارد.

  1-  توحید گوی او نـه بنی آدمند و بس / هر بلبلی کـه زمزمـه بر شاخسار کرد

  2-  سحر گنجشکان درون جیک جیکنند / بـه تسبیح خدای  لاشریکنند

  3- گفتم : این شرط آدمـیّت نیست / مرغ تسبیح گوی و ما خاموش

  4- هنگام سپیده دم خروس سحری / دانی کـه چرا همـی کند نوحه گری

   یعنی کـه نمودند درون آیینـه ی صبح / از عمر شبی گذشت و تو بی خبری

تا کی آخر چو بنفشـه ، سر غفلت درون پیش / حیف باشد کـه تو درون خوابی و نرگس بیدار

 1-  که تا کی آخر : گروه قیدی است. که تا چه وقت ؟  2-  چو : حرف اضافه ، بـه معنی مثل و مانند 3- بنفشـه : متمّم 4- بنفشـه : نماد انسان غفلت زده است.  5- سر غفلت درون پیش : درون نادانی بـه سر بردن 6- حیف باشد. جمله اسنادی است. حیف ، مسند جمله است.  7-  تو درون خوابی : جمله اسنادی است.  درون خوای : مسند بـه شکل متمّم  8-  نر گس بیدار. حذف فعل دارد. نرگس نماد انسان های آگاه و دانا 9- بین واژه های بنفشـه و نرگس تناسب وجود دارد.  10- بین واژه های خواب و غفلت تناسب وجود دارد.از مـیان گیـاهان ، بنفشـه درون مقابل نور بی تفاوت هست و هیچ احساسی ندارد. شاعر  این گل را نماد انسان غفلت زده  مـی داند. امّا گلِ نرگس درون مقابل نور حسّاس هست و نماد انسان آگاه و بینا است.  منظور از نور : حقیقت و  آگاهی است.

 معنی و مفهوم :  مثل بنفشـه درون جست و جوی حقیقت بی تفاوت نباش و مثل گل نرگس بینا و حقیقت  جو باش.

که تواند کـه دهد مـیوه ی الوان از چوب ؟ / یـا کـه داند کـه برآرد گل صد برگ از خار ؟

  ۱-  درون مصراع اوّل  ( کـه ) تواند؟ ضمـیر پرسشی است.  ( کـه ) دهد . حرف پیوند وابسته ساز است.2-  الوان : رنگارنگ  3-  چوب : مجازاً بـه معنی شاخه است.  گل صد برگ : گل های فراوان رنگی 4- بین واژه های گل و خار تناسب و تضاد معنایی وجود دارد. بیت  استفهام انکاری دارد.

معنی و مفهوم :  ی غیر خدا نمـی تواند مـیوه های رنگارنگ و گل های  فروان بـه وجود آورد.

عقل ،حیران شود از خوشـه ی زرّین عنب / فهم ، عاجز شود از حقّه ی یـا قوت انار

 1- عقل : نـهاد   2- حیران : مسند 3-  شود : فعل اسنادی است. 4-  زرّین : صفت نسبی است. 5- عنب : انگور 6-  فهم : نـهاد  7- عاجز : مسند  8-  حقّه :  ظرفی کوچک کـه در آن جواهر یـا  چیز های دیگر نگه مـی دارند. یـاقوت انار: منظور دانـه های قرمز انار است.

  معنی و مفهوم :  عقل و فهم از این همـه شگفتی های خلقت  حیران و سر گشته مـی شوند و درک رسیدن بـه حقیقت را ندارند

 پاک و بی عیب خدایی کـه به تقدیر عزیز /  ماه و خورشید مسخّر کند و لیل و نـهار  

 1- پاک و بی عیب : بدون نقص 2- تقدیر : حکم  الهی  3-  مسخّر :  رام و مطیع ، بـه خدمت  گرفته شده

 معنی و مفهوم :  خداوندی کـه به حکم و تقدیر خود بدون عیب و نقص ماه و خورشید و شب و روز را مطیع و رام خود کرده و در خدمت انسان قرار داده است.

تا قیـامت سخن اندر کرم و رحمت او /  همـه گویند و یکی گفته نیـاید ز هزا ر

 1-   تا : حرف اضافه چون بـه معنی فاصله است. قیـامت : متمّم قیدی  2-  درون مصراع اوّل حذف فعل بـه قرینـه ی معنوی دیده مـی شود. 3-  اندر : حرف اضافه 4- کرم و رحمت : گروه متمّمـی   5- همـه : ضمـیر مبهم ، نقش دستوری آن نـهاد است. 6- یکی گفته : گروه مفعو لی  7-  بین واژه های یکی و هزار : تضاد وجود دارد.

 معنی و مفهوم : لطف و محبّت خداوند همـیشگی و جاودانـه هست و نمـی توان یکی از هزاران نعمت های خداوند را سپاس گفت.

نعمتت بار خدایـا، ز عدد بیرون هست / شکر اِنعام تو هر گز نکند شکر گزار

 1-  نعمت : نـهاد 2- ( ت ) ضمـیر پیوسته نقش  دستوری آن  مضاف الیـه است. 3-  ز عد بیرون هست : فراوان هست ، بی شمار است.   4- بار خدایـا ،  شبه جمله است. 5- شکر گزار : نـهاد 6- شکر :  مفعول 7-  اِنعام : نعمت دادن  8- تو : مضاف الیـه     9- هرگز : قید10- تلميح اشاره بـه آيه

 نکته  :  اَنعام : بـه معنی چهار پایـان است. این واژه را با اِنعام اشتباه نگیریم.

 معنی و مفهوم : خداوندا ! نعمت هایت  بسیـار فراوان هست و هیچی  زبان شکر گزاری از آن را ندارد.

 نکته  : ابیـات زیر با بیت های  ده و یـازده تناسب معنایی دارد.

1- فضل خدای را کِه تواند  شمار کرد / یـا کیست آن کـه شکر یکی از هزار کرد ؟

2-  از دست و زبان کِه برآید / کز عهده ی شکرش بـه در آید ؟

سعدیـا، راست رُوان گوی سعادت بردند / راستی کن کـه به منزل نرسد کج رفتار

1-  سعدیـا ، : شبه جمله ، سعدی : منادا 2-  راست رُوان : انسان های صادق و حقیقت گو ، نـهاد جمله هست 3- گوی سعادت بردند : سعادت مند شدند. بـه موفّقیّت رسیدند.  4-  راستی کن : صادق باش ، درستکار باش 5-  منزل : مقصد ، هدف 6- کج رفتار : گمراه ،ی کـه راه نادرست مـی رود.

 معنی و مفهوم :  انسان های صادق ، راه درست و سعادت را مـی یـابند و انسان گمراه هیچ گاه بـه مقصد و هدف خود نخواهد رسید. 

  ترسم نرسی بـه کعبه، ای اعرابی / این ره کـه تو مـی روی بـه ترکستان است.

 نکته  :  کعبه : نماد سعادت و ترکستان نماد گمراهی و بدبختی است.

 ب - بخش دانش های ادبی

      آیـا مـی دانید کـه ؟

1-  یکی از گسترده ترین و دامنـه ترین اقسام شعر درون ادبیّات فارسی ، شعر تعلیمـی هست ؟

2-  مادّه ی اصلی شعر تعلیمـی علم ، اخلاق و هنر هست ؟

 3-  شعر تعلیمـی درون ادب فارسی از ادبیّات غرب وسیع تر هست ؟

4- قالب های شعری  مثنوی ، قصید ه ، غزل و قطعه دارای ادبیّات تعلیمـی هست ؟

5- شعر های تعلیمـی درون قدیم بیش تر شامل سروده های اخلاقی ، مذهبی و عرفانی بوده هست ولی از انقلاب مشروطیّت بـه بعد ، اشعار ی با درون مایـه های سیـاسی و اجتماعی و روان شناسی نیز درون ردیف اشعار تعلیمـی قرار گرفته اند؟

 پ – بخش دستور زبان فارسی

 تک واژ چیست ؟  به جزءِ معنی دار و بی معنی یک واژه "تک واژ " گویند.

کتابخانـه ( کتاب + خانـه )  دو چرخه ( دو + چرخ + ه )    رنگارنگ ( رنگ + ا + رنگ )   

   دانش ( دان + ِ ش )

 گلسار ( گل + سار )        هنرمند ( هنر + مند )         بیمارستان ( بیمار + ستان )   

قلم دان ( قلم + دان )

نکته  :  به جزءِ معنی دار ، تکواژ آزاد یـا تکو اژ مستقل گویند. دردمند ( درد : تکواژ آزاد )

گلاب ( گل : تکواژ آزاد / آب : تکواژ آزاد )    بیمارستان ( بیمار : تکواژ آزاد )

 نکته  :  بـه جزءِ بی معنی تکواژ وابسته یـا وند گویند. پوشـه (  ه : تکواژ وابسته )

خوراک ( اک : تکواژ وابسته ) نا مرد : ( نا : تکواژ  وابسته ) گریـان ( ان : تکواژ وابسته )

نکته :  جایگاه تکواژ وابسته ( وند ) متغیّر است.   *گاهی بـه اوّلِ یک تکواژ آزاد مـی آید

که بـه آن – "پیش وند" گویند.  مانند :  هم درد ( هم )    بی ادب ( بی )  نا( نا )

گاهی بـه آخرِ تکواژ آزاد مـی آید کـه به آن" پسوند " گویند.  مانند :     خورنده ( نده )  

دیدن ( ن )       رفتار ( ار )   سازمان ( مان )

 گاهی بین دو تکواژِ آزاد مـی آید کـه به آن " مـیان وند " گویند.  مانند :  رفت و آمد ( و )  

سراسر ( ا )          

  




[آبان 1392 - نمونـه سوالات فارسی انشا یازدهم گسترش محتوا زمان ومکان]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 17 Jan 2019 12:41:00 +0000